ما نفهمیدیم بلاخره این جشن بود یا نبود؟
اگه بود چرا دست میزدیم هـ مـ تـ ی چپ نگاه میکرد؟
اگه نباید دست میزدیم این چه جور جشنی بود؟!
اگر هم جشن نبود چرا نوشته بودن جشن؟ چرا ساز و دهل داشت؟!
د خو چپ چپ نگاه میکنی که چی بذار ی روزم خوش باشیم!
قدیما ی آقایی صورتش رو سیاه میکرد میومد تو خیابون آواز میخوند و نوید اومدن عید رو میداد. اما شاید خودشون هم نمیدونستند که فلسفش چیه!
این مطلب رو خیلی خلاصه میذارم و از دانسته های خودم استفاده میکنم. البته با رجوع به ویکیپدیا هم بررسی کنید به همین نتیجه میرسید. ممکنه بیان ها و فلسفه های دیگه ای هم باشه اما من نشنیدم.
سیاوش به معنای مرد گندمگون است. سیاوش که مورد علاقه نامادری اش قرار داشت و به همین علت مورد سوءظن قرار میگیره با گذر از آتش بیگناهی خودش رو ثابت میکنه.
سپس براثر دسیسه ایی دیگر از سوی سودابه وادار میشود تا به جبهه جنگ با توران بپیوندد. در آنجا سپاه توران را وادار به عقب نشینی میکند. افراسیاب شاه توران پیشنهاد صلح میکند و سیاوش نیز مشروط صلح را میپذیرد کیکاووس پدرش به این کار رضایت نمیدهد و از سیاوش می خواهد که فرماندهی را واگذار کند. سیاوش ناگذیر به توران پناهنده میشود و در آنجا به دستور افراسیاب به قتل می رسد.
هر چه که تا اینجا گفتم به حاجی فیروز ربط نداشت فقط مطالبی بود برای اثبات بیگناهی و به عبارتی مظلومیت سیاوش.
برای کشتن سیاوش گلوی اون رو میبرند و از خونی که جاری می شه گیاهی سبز میشه که عده ای میگویند که گل لاله بوده. به این ترتیب مرگ سیاوش نمادی برای رشد و نمو گیاه میشه.
در هنگام پاییز بعد از برداشت محصول هنگامی که دیگر سبزی و شادابی گیاه ها از بین میرفت مراسم سوگ سیاوش یا سووشون برگزار میشده که البته همچنان در برخی از مناطق کشور مثل استان فارس برگزار میشه. این مراسم در واقع چیزی شبیه به مراسم تعزیه امام حسین است.
بعد از آن در هنگام بهار که موقع سرسبز شدن و رویش دوباره گیاهان است و جشن نوروز حاجی فیروز،مردی سیه چرده (گندمگون) می آید و نوید آمدن بهار یا تولد دوباره سیاوش را می دهد. حاجی فیروز نماینده سیاوش در دوران ماست!
ناگفته نماند که سیمین دانشور نویسنده توانایی که متاسفانه چندی پیش درگذشت کتابی با نام سووشون دارد که مضمونی در همین رابطه دارد.
این پست هم باز متن یک ترانست!
ترانه Some One Like You از خواننده ای که امسال 6 جایزه از گرمی برد و در واقع جوایز اصلی رو درو کرد. که البته یکی از جواز برای این آهنگ بود:
I heard that you're settled down
That you found a girl and you're married now
I heard that your dreams came true
Guess she gave you things I didn't give to you
Old friend, why are you so shy?
Ain't like you to hold back or hide from the light
I hate to turn up out of the blue, uninvited
But I couldn't stay away, I couldn't fight it
I had hoped you'd see my face and that you'd be reminded
That for me, it isn't over
Never mind, I'll find someone like you
I wish nothing but the best for you, too
Don't forget me, I begged, I remember you said
Sometimes it lasts in love, but sometimes it hurts instead
Sometimes it lasts in love, but sometimes it hurts instead
You know how the time flies
Only yesterday was the time of our lives
We were born and raised in a summer haze
Bound by the surprise of our glory days
I hate to turn up out of the blue, uninvited
But I couldn't stay away, I couldn't fight it
I had hoped you'd see my face and that you'd be reminded
That for me, it isn't over yet
Never mind, I'll find someone like you
I wish nothing but the best for you, too
Don't forget me, I begged, I remember you said
Sometimes it lasts in love, but sometimes it hurts instead, yeah
Nothing compares, no worries or cares
Regrets and mistakes, they're memories made
Who would have known how bittersweet this would taste?
Never mind, I'll find someone like you
I wish nothing but the best for you
Don't forget me, I begged, I remember you said
Sometimes it lasts in love, but sometimes it hurts instead
Never mind, I'll find someone like you
I wish nothing but the best for you, too
Don't forget me, I begged, I remember you said
Sometimes it lasts in love, but sometimes it hurts instead
Sometimes it lasts in love, but sometimes it hurts instead
من از این جا بودن خسته شدم
سرکوب شده با تمام ترس های کودکانه ام
و اگر تو مجبور به رفتنی
من امیدوارم که تو زودتر بری
حضور تو اینجا هنوز برای رفتن تردید داره
و من رو تنها نمی ذاره
به نظر نمیاد که این زخم ها درمان بشن
این درد خیلی واقعی و ملموسه
چیز های زیادی وجود داره که زمان نمی تونه اثرشون رو از بین ببره
وقتی تو گریه کردی من همه اشکای تو رو پاک کردم
وقتی که تو فریاد می زدی من با همه ترس های تو مبارزه کردم
و من در تمام این سالها دست های تو رو گرفته بودم
اما تو هنوز همه وجود منو در اختیار داری
تو منو اسیر می کردی
با تشعشع نور خودت
حالا من به زندگی ای که تو جا گذاشتی محدود شدم
چهره تو در رویاهای دلنشین من ماندگار شده
صدای تو در تمام ذهنم من رو دنبال می کنه
به نظر نمیاد که این زخم ها درمان بشن
این درد خیلی واقعی و ملموسه
چیز های زیادی وجود داره که زمان نمی تونه اثرشون رو از بین ببره
وقتی تو گریه کردی من همه اشکای تو رو پاک کردم
وقتی که تو فریاد می زدی من با همه ترس های تو مبارزه کردم
و من در تمام این سالها دست های تو رو گرفته بودم
اما تو هنوز همه وجود منو در اختیار داری
من تلاش زیادی کردم تا به خودم بگم (باور کنم) که تو رفتی
ولی با این که توهنوز با منی
من در تمام این مدت تنها بودم
"My Immortal By Evanescence"
I'm so tired of being here
Suppressed by all my childish fears
And if you have to leave
I wish that you would just leave
Your presence still lingers here
And it won't leave me alone
These wounds won't seem to heal
This pain is just too real
There's just too much that time cannot erase
When you cried I'd wipe away all of your tears
When you'd scream I'd fight away all of your fears
And I held your hand through all of these years
But you still have
All of me
You used to captivate me
By your resonating light
Now I'm bound by the life you left behind
Your face it haunts
My once pleasant dreams
Your voice it chased away
All the sanity in me
These wounds won't seem to heal
This pain is just too real
There's just too much that time cannot erase
When you cried I'd wipe away all of your tears
When you'd scream I'd fight away all of your fears
And I held your hand through all of these years
But you still have
All of me
I've tried so hard to tell myself that you're gone
But though you're still with me
I've been alone all along
این ترانه رو خیلی دوست دارم شعر زیبایی هم داره سعی می کنم تا روز یکشنبه ترجمشم بذارم. شنبه با دکتر دزفولیان تحویل پروژه دارم باید تا اون موقع روی این پروژه تمرکز کنم!!!!
به قول دوستی مهندسی و هزار دردسر
به همه مهندسای عزیز این مملکت و همه ممالک(!) روز شون رو تبریک می گم مخصوصا به همکلاسی های خودم!
وقتی بچه ایم یکی از آرزوهایمان شاید این باشد که بزرگ شویم! حداقل آرزو هم که نباشد یک امیدواری یا چشم انتظاری نسبت به این پدیده «بزرگ شدن» داریم. تو بازیهایمان نقش پدر یا مادر یا خلاصه نقش یک «آدم بزرگ (!!!)» را دوست داریم بازی کنیم _که خود این نقش نشان دهنده ذهنیت ما در مورد شخصیت واقعی آن فرد در زندگی واقعیمان است_ که البته من نمیخواهم راجع به آن چیزی بگویم.
خلاصه دوست داریم بزرگ شویم «خود بزرگ شدهیمان» را وارد بازی هایمان میکنیم، ادای بزرگترها را در میاوریم. این «بزرگ شدن» همه ابعاد کودکیمان را در برمیگیرد. به این فکر میکنیم که بزرگ شویم چه کاره میشویم. به قدرت، تواناییها، گاهی ابهتهای آنها _بزرگترها_ توجه میکنیم و دوست داریم بزرگ شویم تا ما هم به همه اینها برسیم. مثلا اینکه چطور سعی میکنند به ما امر و نهی کنند و اینکه میخواهند رفتار ما را کنترل کنند و یا مسئولیتهای ما را بر عهده میگیرند و کارهایی برای ما انجام میدهند که نمی توانیم و... ما هم میخواهیم مثل آنها باشیم. هزار نقشه میکشیم برای دوران بزرگسالی که معلوم نیست کی خواهد رسید و حسابی چشم انتظارش میمانیم. به این خیال که دریچه ایست رو به دنیایی پر از تفریحات شیرینتر، آزادیهای بیشتر، تواناییهای فراوان و ترسهای کمتر.
اما آیا بزرگ شدن واقعا همه آن چیزهایی است که در کودکی تصور میکردیم؟
بزرگ شدن پر است از مشغله و دردسر و استرس. تا وقتی درس میخوانیم استرس درس و نمره، بعد استرس برای پیدا کردن کار، بعد مسئولیتها و فشارهای محل کار و ... . استرس زندگی، استرس خانواده، خرج زندگی و ... . همه و همه فقط به خاطر اینکه بزرگ شدن مسئولیت میاره (یا همون می آورد!).
آره واقعا بزرگ شدن یعنی اینکه یک کولبار انواع مسئولیتها روی دوشت گذاشته میشود از تو این انتظار را دارند که از پس همه آنها بر بیایی. گاهی احساس میکنیم از تمام تصوراتی که از کودکی در مورد این دوران داشتیم فقط و فقط این مسئولیت است که تحقق پیدا کرده.
شازده کوچولو نوشت*: شازده کوچولو هم می گفت « من مسئول گلمم!»
درس نوشت: الان باید درحال مطالعه شبیه سازی باشم! شما شک نکنین که هستم!
اینکه بخوام متن رو به صورت عامیانه ننویسم خیلی کار سختی بود!
*قبلا گفتم بازم میگم این نوشتها ایده ای از ماداکتو میباشد.