مدیریت در حد رئال!!

کلاسا از یازدهم شروع شدن. انتخاب واحد 20 شهریور بود. ترم قبل یکی از درسای سه واحدیم که دوساعت کلاس عملی یک ساعت تئوری داشت رو نتونستم بردارم._ اون ساعت کلاس زبان داشتم(الحمدالله هر درس هم فقط با یک استاد اون هم فقط در یک ساعت ارائه می شه،می ترسن تنوع ایجاد شه معده دانشجوها تعجب کنه!)_.

شانس خوبه من(!!!!) کلاس درس مذکور(زبان ماشین) با کلاس یکی از درس های ترم چهارم تداخل داشت (یک در سه واحدی دیگه). با مدیر گروه تماس می گیرم:خانوم نجفی نگران نباشید براتون درستش میکنم شما درس ترم قبل رو بردارید حذف و اضافه درستش میکنم.

دوازدهم میرم دانشگاه. میرم سراغ برد تا شماره و ساعت کلاس ها رو نگاه کنم. هورا ساعت کلاس زبان ماشین عوض شده . کی کلاسش؟!.....

وای نه خدایا باورم نمی شه این بار با تحت وب تداخل داره! (اگر تداخلش با کارآفرینی پابرجا بود می تونستم زبان ماشین رو بردارم کارآفرینی رو تک درس ترم بعد بردارم چون فقط تئوریه ولی تحت وب هم دو ساعت عملی داره یک ساعت تئوری تک درس حساب نمی شه.)

نکته جالب تر اینکه موقع انتخاب واحد ساعت کارگاه ها رو توی سایت نزده بودن الان ساعت کارگاه ها رو هم باید تو برنامم بیارم. دیگه محشر شد مباحث ویژه دوتا کارگاه داره 8 تا 10:30و 10:45 تا 12:15 زبان ماشین هم دوتا داره اون هم مثل قبلی تازه گفتم که کلاس تئوریش هم با تحت وب. حالا میریم سر کلاس. بحث می کشه به انتخاب ساعت کارگاه ها. مباحث ویژه رو ساعت اول انتخاب می کنم تا برم و با استاد فرمانی هم صحبت کنم زبان ماشین  گروه دو باشم. _حالا وضع من خوبه بعضی از بچه ها کارگاه های درسای مختلفشون باهم تداخل داره به خاطره چهل و پنج دقیقه تداخل درسشون حذف شد!_ مباحث ویژه تموم می شه دل پیچه شدید دارم برای زبان ماشین نمی مونم می رم خونه. هفته بعد شنبه حذف و اضافست:  Thanks Mrs.! ممنون خانم جهانگیری (مدیر گروه)! خانوم ما که برا بچه هایی که خارج از چارت انتخاب واحد می کنن برنامه ریزی نمی کنیم. به ما چه که تو درس برنداشتی یا نتونستی پاس کنی. مشکله توإ به ما ربطی نداره پنج ترمه می شم واااااااااای کارآموزی که تمام تابستونم رو هدر داد حذف شد damn it. از 23 واحدی که برام مونده بود فقط سیزده تاشو می تونم بردارم بقیه برا ترم 5.  I can’t believe باورم نمی شه کی یک ترم دیگه میاد من می خوام برای کنکور بخونم! دوشنبه بعد از کلاس مباحث ویژه میرم سمت سایت 3 برای کلاس زبان ماشین. استاد دیگه ای سر کلاسه. یک نفر صدام می کنه: ببخشید خانوم! اونم دنبال کلاس زبان ماشین می گرده. انتقالیه از بندرعباس اومده. هیچ جارو تو دانشگاه بلد نیست با اخلاق مسئول های دانشگاه هم آشنایی نداره از این رو کسی تو آموزش جوابش رو نمی ده. میریم آموزش در به در دنبال کسی که بگه کلاس زبان ماشین کجاست.Finally, I find it! بلاخره پیدا کردم سایت 4 آماده نیست میریم کلاس 201. میرم تو با عذر خواهی شدید از استاد همه بچه های ترم پایینی هستند و می خندند. می پرسم واسه علت خنده می گن از 8 سرِ کلاسیم ساعت 10:30 هم کلاس تمومه!!!!!!!!!!! ساعت 10:10 می باشد. این دیگه نوبرشه. هفته دیگه هم کلاس همین جوری برگزار می شه تا هفته بعدش!! جلسه بعد باید کلاس مباحث ویژه رو نرم. تازه نتونستم با استاد صحبت کنم که کارگاه رو باید گروه دوم بیام. با این اوضاعی که امروز پیش اومد می ترسم این استاد فرمانی هم مثل ترم قبل استاد خدایاری لج کنه. وقتی گفتم ترم چهارم با طعنه گفت ترم قبل افتادی!

دلم می خواد بزنم بر طبل بی خیالی ولی طبلم صدا نداره. Volume طبلم رو آوردن پایین صداش به گوش خودمم نمی رسه. صدای اعتراضم رو هم همینطور. همین روز حذف و اضافه دوستم رو یک ساعت ونیم معطل کردن که چی ؟! که مسئول انتخاب واحد درس رو براش انتخاب کرده ولی حواسش نیست! دوباره می خواد انتخاب کنه خب معلومه که نمی شه. دانشجوی محترم رفته با کلی آدم حرف زده تا بیان یکی از کلاسشون رو باهاش عوض کنن تا اون بتونه شبکه برداره. بعد از یک ساعت و نیم دیدیم درس انتخاب شده. تازه اون وقت مقصرم می شیم ما! کی می خواد این وضع درست شه نمی دونم. خب خانوم محترم حوصله نداری (هیچ وقت خدا با یه من عسلم نمی شه خوردش!) پاشو برو بذار ی نفر که هم بلده چی کار کنه هم حوصله داره هم بیشتر از تو به این کار نیاز داره بشینه اینجا! خدارو خوش نمی آد این همه  بچه های مردم و این دانشجوهای بنده خدارو اذیت می کنی. تو که این همه ادعای مسلمونی داری همیشه خدا به مانتو و مقنعه دانشجو ها گیر می دی _در جایی که به تو ربطی نداره چون این وظیفه حراسته_ بدان(و آگاه باش) که جواب این بی حرمتی ها و این لج بازی ها رو باید یک جایی بدی. تو همین دنیا هم می دی _اون دنیا که جای خود داره_ سر خودت نیاد سر بچت میاد. قول میدم ببین کی گفتم!

من هنوزم هستم

من هنوز هستم و زندم! هر چند خیلی وقته هیچی ننوشتم(عذر می خوام!خجالت! به کفش پاتون نگاه می کنم! ) در هر صورت بذارید به حساب گرفتاری. از اردیبهشت شروع کردم درس خوندن واسه امتحانا. بعد از اون هم که دیگه کلاً درگیر درس بودم . از سفری که رفتم و کلی هم خوش گذشت  و کلی هم تعریفی بود هم نگفتم ! تابستون هم با  کلاس های رباتیک گذشت. خلاصه خیلی حرف بود بنویسم: زمان انتخابات که اوج وبلاگ نویسی بود من از نوشتم دور شدم. خیلی حرفا بود و نگفتم و الان هم دیگه به درد نمی خوره. از دانشگاه می خواستم بگم و الان دیگه پلاسیده شده. می خواستم تولدم رو به خودم تبریک بگم! و اون موقع هم حتی ننوشتم. ولی دیگه احساس می کنم که دارم می پکم. یه حس تو وجودم هست یه حس شخصی که گه گاه بد حالم رو می گیره و احساس می کنم اگر بنویسم این حس به سرانگشتم منتقل می شه از سرانگشتم به دکمه های صفحه کلیدو خلاصم می کنه!!!!

القصه ...

از این حرفا بگذریم. چند روز پیش با دوستای دبیرستانم قرار گذاشتیم بریم بیرون از 38 نفر به 26 نفر زنگ زدیم 20 نفر رو گیر آوردیم 11 نفر ساعت 5 سر قرار بودیم!!! بعضی بچه هارو بهد سه سال می دیدم. تغییرات زیاد بود ولی همچنان صمیمی بودیم. خلاصه خندیدیم و حرف زدیم و خندیدیم و بازهم خندیدیم. مردم هم زیاد به ما خندیدن!! سه سال گذشته بود ولی هنوز شیطونی هامون پابرجا!! برگشتیم به حال و هوای همون موقع ها بلند بلند می خندیدیم وسط چمن ها می نشستیم و به فکر دور و بر هم نبودیم.

 

پ.ن:

 

_ رتبه تو چند بود ن. ؟

_560.

_نه بابا رتبه تو که سه رقمی نبود اون موقع گفتی 1000(حالا سه ساله مثلا با طرف رفیقه و تمام پروژه هاو کلاس هاشون هم با همن!)؟!

_ نه والا اینم م. شاهدم ! همون موقع بهش گفتم ! می تونی بری تو مؤسسه هم بپرسی!

_ نه حرفی نیست فقط نمی دونم چرا همه به ما که می رسن رتبه هاشون دو سه رقمی می شه!؟ رتبه منم اصلا 900 بود!

_ چه خوب ما که بخیل نیستیم!

و نفهمیدم این همه حسادت چرا!؟ هیچ وقت هم ندیدم کسی رو بالاتر از خودش تحمل کنه!