امروز بلاخره امتحانام تموم شد.
شدید خوشحالم! به طور غریبی خوشحالم! غلو نمی کنم ولی خب ی جورایی حتی بعد از اینکه فهمیدم دانشگاه، همدان قبول شدم اینقدر ذوق نکرده بودم!!!!!!!
خلاصه اصصصصلا خیلی خوبم الان!
نمی تونم واقعا حسم رو بیان کنم! ولی انگار بهترین حادثه زندگیم اتفاق افتاده!
اگر بگن دانشگاه آکسفوردم بهم بورس داده اینقدر خوشحال نمی شدم!!!!!
خلاصه الان دیگه خلاص!
بچه که بودم ی نوار کاست داشتم _و هنوز دارم_ به اسم شازده کوچولو، که احتمالا هر کس که یکم اهل ادبیات و هنر باشه با اسم و داستان و نویسندش آشنا ست. با این عنوان شروع میشد (البته با صدای گرم احمد شاملو):
شازده کوچولو ، اثر آنتوان سنت اگزوپری، با صدای احمد شاملو
و من بارها و بارها به این نوار گوش دادم و حتی همین الان هم گوش میدم حتی با مامانم و هنوز دوستش دارم.
و حالا که بهش فکر می کنم می بینم که خیلی چیزها رو میشه از این داستان یاد گرفت و حتی با یک سری فلسفه و عقاید هم آشنا شد.
خودم که داشتم به داستان و گفتگو هاش فکر می کردم، یاد قسمتی افتادم که شازده کوچولو می گه: این جسم خیلی سنگینه. سنگین تر از اونی که تو این سفر با خودم حملش کنم.
و شاید فلسفه مرگ واقعا همینه. دلمون برای گلی که تو ی دنیای دیگه تو سیارمون تنهاش گذاشتیم و شاید هم ازش قهر کردیم تنگ شده پشیمون شدیم و حالا می خوایم که برگردیم و پیش گلمون باشیم و از دلش در بیاریم. ولی از راهی که اومدیم نمی تونیم برگردیم و راه دومی که پیش رومونه خیلی طولانیه، این روحی که اشتیاق بر گشت داره حمل این جسم براش خیلی سخته. پس روح جسم رو زمین میذاره تا بره برسه به گلش.
پ.ن:
امشب شب یلداست. نمیدونم فلسفش چیه که من تو شب تولد خورشید (میترا) به این مطلب دوباره فکر کردم. البته این مطلب رو خیلی وقت بود که یک پیش نویس ازش داشتم!
یلدا مبارک!
1) وقتی که چخوف جاسوس موساد می شود! (چرا؟ چون اسمش شبیه اسامی یهودی می باشد!!!)
2) روز قدس، جاده چالوس و مچ بند سبز
3) تو خونه خودت رو نمی تونی اداره کنی راجع به مملکت دیگران اظهار نظر می کنی؟!
4) هفته پیش نتایج اومد و انتخاب رشته انجام شد.
تهران تمام سهمیه روزانه، ویژه فرهنگیان شده بود. قرار بود اگر این دانشگاه طبق فرمایشات وزیر محترم آموزش و پرورش، ویژه فرهنگیان شد، ظرفیت دانشگاه های دیگه افزایش پیدا می کنه. شایعه شد که ظرفیت دانشگاه ها و موسسات غیر انتفاعی به جای دولتی افزایش یافته!!!
خلاصه اینکه ما موندیم بلاخره یقه کی رو بگیریم:آقای حاجی بابایی که وعده داده بود و عمل کرد (سهمیه ما غیر فرهنگی ها رو کم کرد!!) یا آقای دانشجو که وعده داد و عمل نکرد!!!
البته آموزش و پرورش حق داشت این وزارت آموزش عالی بود که باید به داد ما می رسید و نرسید.
پ.ن: این جمله ها قرار بود پست دو هفته پیشم باشه نوشتمشون ولی وبلاگم رو آپ نکردم.
الان نتیجه ها اعلام شده. خیلی دیر. همدان قبول شدم. باورم نمی شه.
دوستام با رتبه های 5000 و 3000 هم این جا قبول شدند و من با رتبه 700...
پارسال که کنکور آزمایشی دادم تازه ترم 2 رو تموم کرده بودم نه درس خونده بودم نه حتی یک سری از درس هایی که کنکوری بودن رو پاس کرده بودم و رتبم شد 5000 (یعنی اندازه همین دوستم که الان با من قبول شده) پارسال بچه ها با رتبه من (700) روزانه قبول شدن!!!!
پس من امسال این همه تلاش کردم برا چی؟ این همه استرس، اعصاب خوردی، دعوا کردن سر درس نخوندن، این همه هزینه کلاس و جزوه و...
همه همه فقط برای اینکه از ی دور برگردون عبور کنم برگردم همون جایی که پارسال بودم. پارسال با همین رتبه 5000 هم همین جا قبول می شدم که الان قبول شدم!
9 روزه دیگه همه چی تموم می شه.استرس، اعصاب خوردی و حرص درس خوندن و نخوندن و کتاب و جزوه و دفتر همش تموم می شه. دلم می خواد همشونو پاره کنم!!!
9 روز و فقط 9 روز. بعدش آزادم. بعدش دیگه ذهنم آزاد میشه می تونم به هر چی می خوام فکر کنم. هر چقدر می خوام وقت تلف کنم!
9 روز دیگه می تونم به کارایی که کلی براشون نقشه کشیدم برسم. برم تافلمو بخونم. یا راجع به موضوع پایان نامه ای که فردا می خوام ارائش بدم بیشتر تحقیق کنم!!! آره می خوام برگردم به دنیای مجازی! جایی که دلم براش تنگ شده!
9 روز می تونم انواع بازی هارو برم نصب کنم و ۲0 ساعت از روز مو پای این معکب بدریختی که داخلش پر از نور و رنگایی قشنگ و دنیاها و اتفاقات فوق العاده هست بگذرونم!
فقط 9 روز مونده فقط 9 روز!
عید اومد.عید رفت!
کنکور دارم، پروژه پایانی دارم. آزمون های آمادگی کنکور، کلاس های کنکور ،پروژه PHP دارم و هزارتا کار نیمه کاره دیگه. (شاید بعد از پروژه پایانی یک بخش دیگه به اسم علوم پراکنده(!!!) هم به یادداشت های پراکنده اضافه کنم!)
خلاصه این روزها خیلی سرم شلوغ شده (I’m buzy). همه دوستام سراغم رو می گیرن (نوشین کم پیدا شدی)انگار ده دوازده تا هندونه رو می خوام با یک دست بلند کنم.
حرف زیاد دارم. چند تا دوست بهم پیشنهاد دادن که راجع به چندتا موضوع خاص تو وبلاگم بنویسم ولی متاسفانه وقت نمی کنم.
راستی هر کس سایتی راجع به واقعیت مجازی (Virtual Reality ) می شناسه یا مطلبی راجع بهش می دونه ممنون می شم که سایت رو بهم معرفی کنه و یا راجع بهش کمی اطلاعات در اختیار بذاره. پروژه پایانیم در این رابطست.
کلاسا از یازدهم شروع شدن. انتخاب واحد 20 شهریور بود. ترم قبل یکی از درسای سه واحدیم که دوساعت کلاس عملی یک ساعت تئوری داشت رو نتونستم بردارم._ اون ساعت کلاس زبان داشتم(الحمدالله هر درس هم فقط با یک استاد اون هم فقط در یک ساعت ارائه می شه،می ترسن تنوع ایجاد شه معده دانشجوها تعجب کنه!)_.
شانس خوبه من(!!!!) کلاس درس مذکور(زبان ماشین) با کلاس یکی از درس های ترم چهارم تداخل داشت (یک در سه واحدی دیگه). با مدیر گروه تماس می گیرم:خانوم نجفی نگران نباشید براتون درستش میکنم شما درس ترم قبل رو بردارید حذف و اضافه درستش میکنم.
دوازدهم میرم دانشگاه. میرم سراغ برد تا شماره و ساعت کلاس ها رو نگاه کنم. هورا ساعت کلاس زبان ماشین عوض شده . کی کلاسش؟!.....
وای نه خدایا باورم نمی شه این بار با تحت وب تداخل داره! (اگر تداخلش با کارآفرینی پابرجا بود می تونستم زبان ماشین رو بردارم کارآفرینی رو تک درس ترم بعد بردارم چون فقط تئوریه ولی تحت وب هم دو ساعت عملی داره یک ساعت تئوری تک درس حساب نمی شه.)
نکته جالب تر اینکه موقع انتخاب واحد ساعت کارگاه ها رو توی سایت نزده بودن الان ساعت کارگاه ها رو هم باید تو برنامم بیارم. دیگه محشر شد مباحث ویژه دوتا کارگاه داره 8 تا 10:30و 10:45 تا 12:15 زبان ماشین هم دوتا داره اون هم مثل قبلی تازه گفتم که کلاس تئوریش هم با تحت وب. حالا میریم سر کلاس. بحث می کشه به انتخاب ساعت کارگاه ها. مباحث ویژه رو ساعت اول انتخاب می کنم تا برم و با استاد فرمانی هم صحبت کنم زبان ماشین گروه دو باشم. _حالا وضع من خوبه بعضی از بچه ها کارگاه های درسای مختلفشون باهم تداخل داره به خاطره چهل و پنج دقیقه تداخل درسشون حذف شد!_ مباحث ویژه تموم می شه دل پیچه شدید دارم برای زبان ماشین نمی مونم می رم خونه. هفته بعد شنبه حذف و اضافست: Thanks Mrs.! ممنون خانم جهانگیری (مدیر گروه)! خانوم ما که برا بچه هایی که خارج از چارت انتخاب واحد می کنن برنامه ریزی نمی کنیم. به ما چه که تو درس برنداشتی یا نتونستی پاس کنی. مشکله توإ به ما ربطی نداره پنج ترمه می شم واااااااااای کارآموزی که تمام تابستونم رو هدر داد حذف شد damn it. از 23 واحدی که برام مونده بود فقط سیزده تاشو می تونم بردارم بقیه برا ترم 5. I can’t believe باورم نمی شه کی یک ترم دیگه میاد من می خوام برای کنکور بخونم! دوشنبه بعد از کلاس مباحث ویژه میرم سمت سایت 3 برای کلاس زبان ماشین. استاد دیگه ای سر کلاسه. یک نفر صدام می کنه: ببخشید خانوم! اونم دنبال کلاس زبان ماشین می گرده. انتقالیه از بندرعباس اومده. هیچ جارو تو دانشگاه بلد نیست با اخلاق مسئول های دانشگاه هم آشنایی نداره از این رو کسی تو آموزش جوابش رو نمی ده. میریم آموزش در به در دنبال کسی که بگه کلاس زبان ماشین کجاست.Finally, I find it! بلاخره پیدا کردم سایت 4 آماده نیست میریم کلاس 201. میرم تو با عذر خواهی شدید از استاد همه بچه های ترم پایینی هستند و می خندند. می پرسم واسه علت خنده می گن از 8 سرِ کلاسیم ساعت 10:30 هم کلاس تمومه!!!!!!!!!!! ساعت 10:10 می باشد. این دیگه نوبرشه. هفته دیگه هم کلاس همین جوری برگزار می شه تا هفته بعدش!! جلسه بعد باید کلاس مباحث ویژه رو نرم. تازه نتونستم با استاد صحبت کنم که کارگاه رو باید گروه دوم بیام. با این اوضاعی که امروز پیش اومد می ترسم این استاد فرمانی هم مثل ترم قبل استاد خدایاری لج کنه. وقتی گفتم ترم چهارم با طعنه گفت ترم قبل افتادی!
دلم می خواد بزنم بر طبل بی خیالی ولی طبلم صدا نداره. Volume طبلم رو آوردن پایین صداش به گوش خودمم نمی رسه. صدای اعتراضم رو هم همینطور. همین روز حذف و اضافه دوستم رو یک ساعت ونیم معطل کردن که چی ؟! که مسئول انتخاب واحد درس رو براش انتخاب کرده ولی حواسش نیست! دوباره می خواد انتخاب کنه خب معلومه که نمی شه. دانشجوی محترم رفته با کلی آدم حرف زده تا بیان یکی از کلاسشون رو باهاش عوض کنن تا اون بتونه شبکه برداره. بعد از یک ساعت و نیم دیدیم درس انتخاب شده. تازه اون وقت مقصرم می شیم ما! کی می خواد این وضع درست شه نمی دونم. خب خانوم محترم حوصله نداری (هیچ وقت خدا با یه من عسلم نمی شه خوردش!) پاشو برو بذار ی نفر که هم بلده چی کار کنه هم حوصله داره هم بیشتر از تو به این کار نیاز داره بشینه اینجا! خدارو خوش نمی آد این همه بچه های مردم و این دانشجوهای بنده خدارو اذیت می کنی. تو که این همه ادعای مسلمونی داری همیشه خدا به مانتو و مقنعه دانشجو ها گیر می دی _در جایی که به تو ربطی نداره چون این وظیفه حراسته_ بدان(و آگاه باش) که جواب این بی حرمتی ها و این لج بازی ها رو باید یک جایی بدی. تو همین دنیا هم می دی _اون دنیا که جای خود داره_ سر خودت نیاد سر بچت میاد. قول میدم ببین کی گفتم!