این پست یکی از ترانه های «Celine Dion» یکی از خواننده های محبوب من می باشد. دوست داشتم تو وبلاگم باشه. ترجمش هم صد البته کار خودمه!!
نتیجه اخلاقی: من باسوادم!
For all those times you stood by me
For all the truth that you made me see
For all the joy you brought to my life
For all the wrong that you made right
For every dream you made come true
For all the love that I found in you
I’ll be forever thankful baby
You’re the one who help me up
Never let me fall
You’re the one who saw me trough
Trough it all
You were my strength when I was weak
You were my voice when I couldn’t speak
You were my eyes when I couldn’t see
You saw the best there was in me
Lifted me up when I couldn’t reach
You gave me faith cause you be lived
I’m everything I am
Because you loved me
You gave me wings and made me fly
You touch my hands I could touch the sky
I lost my faith you gave it back to me
You said no star is out of reach
You stood by me and I stood it all
I had your love I had it all
I’m grateful for each day you gave me
Maybe I don’t know that much
But I know this much
But I know this much is true
I was blessed because I was loved by you
You were my strength when I was weak
You were my voice when I couldn’t speak
You were my eyes when I couldn’t see
You saw the best there was in me
Lifted me up when I couldn’t reach
You gave me faith cause you be lived
I’m everything I am
Because you loved me
You were always there for me
The tender wind that carried me
A light in a dark shining your love in to my life
You’ve been my inspiration
Through that lies you were the truth
My word is a better place
Because of you
Celine Dion
برای تمام آن لحظاتی که با من بودی
برای تمام حقایقی که من گذاشتم تا تو به من نشان دهی
برای تمام سروری که تو به زندگی من آوردی
برای تمام اشتباهاتی که تو آنها را درست کردی
برای تمام رویا هایی که تو به حقیقت تبدیلشان کردی
برای تمام عشقیکه من در تو یافتم
من تا همیشه سپاس گزار خواهم بود عزیزم
تو تنها کسی بودی که مرا نگه داشت
هیچگاه نگذاشت که بیفتم
تو تنها کسی بودی که مرا تماماً دید
تو نیروی من بودی وقتی من ضعیف بودم
تو صدای من بودی زمانی که نمی توانستم حرفی بزنم
تو چشمان من بودی هنگامی که نمی توانستم ببینم
تو بهترین چیزرا که در وجود من بود دیدی
من را بالا کشیدی هنگامی که نمی توانستم برسم
تو به من ایمان دادی چون تو باور داشتی
من همان چیزی هستم که هستم
چون تو مرا دوست داشتی
تو به من بال هایی دادی و مرا به پرواز درآوردی
تو دستان مرا لمس کردی و من توانستم آسمان را لمس کنم
من ایمانم را از دست داده بودم و تو آن را به من بازگرداندی
تو می گفتی هیچ ستاره ای دور از دسترس نیست
تو در کنار من ایستادی و من تا به انتها ایستادم
من عشق تو را داشتم من تمام آن را داشتم
من سپاس گزارم برای هر لحظه ای که تو به من دادی
(از این جا به بعد خودمونی شد!!!!!!!)
ممکنه من اونو خوب ندونم
ولی اینو خوب میدونم
ولی اینو خوب میدونم که یک حقیقته
من متبرک شدم
چون مورد عشق تو واقع شده بودم
تو نیروی من بودی وقتی من ضعیف بودم
تو صدای من بودی زمانی که نمی توانستم حرفی بزنم
تو چشمان من بودی هنگامی که نمی توانستم ببینم
تو بهترین چیزرا که در وجود من بود دیدی
من را بالا کشیدی هنگامی که نمی توانستم برسم
تو به من ایمان دادی چون تو باور داشتی
من همان چیزی هستم که هستم
چون تو مرا دوست داشتی
تو همیشه به خاطر من آنجا حضور داشتی
نسیم ملایمی که مرا با خود می برد
روشنایی ای که در تاریکی می درخشد
عشق تو در زندگی من
تو الهام بخش من بودی
در میان تمام دروغ ها تو یک حقیقت هستی
زندگی من به یک مکان بهتر تبدیل شده
به خاطر وجود تو
و از دو سوی قاب
نیم دیر و نیم دار
ره به جایی نمی بریم
این شعر هم از اشعار گراناز موسوی از شاعران عصر معاصر می باشد و من به اشعار ایشان بسیار علاقمند می باشم. مخصوصا برخی اشعار فمنیستی ایشان بسیار زیبا می باشد.
صبح می آید
درسپیده دم فردا
افسوس من
شب را به صبح نخواهم رساند
رها می شوم
با روحم
افسوس
افسوس
افسوس!!!
از پنجره بیرون را نگران بودم:
خانه ای ویران شده
این بار به یاد آبادی افتادم!
ویران شد تا دوباره از سر گرفته شود
این است راز بزرگ عصر جدید
عجیب نیست عجیب!
دوستت دارم و دانم که توای دشمن جانم
از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم!
این بیت شعر از جمله اشعاریست که من علاقه وافری به آن دارم.شما چه طور؟!
متن امروزم را تصمیم دارم کمی ادبی بنویسم:
مسیحیان دوست دارند که شب کریسمس برف ببارد و این دقیقا ارزویی است که من شب های یلدا به آن می اندیشم. امسال اب و هوای شهر من (همدان) با سال های دیگر کمی متفاوت.سال های قبل از اواخر پاییز باران های فصلی تمام می شدند برف همه جا را سفید پوش می کرد. اما امسال تا اواخر اذر برف چندانی نبارید، حتی در شب یلدا که من انقدر منتظرش بودم. و حالا امروز 16 دی که 16 روز از شب چله می گذرد آسمان تلافی تمامی چشم انتظاری هایم را دراورد برف سنگین حتی باعث تعطیلی دبیرستان ها (امری که من در سه سال دبیرستان با ان مواجه نشدم
) نیز شد.
خلاصه اینکه همدان نزدیک 70 سانتیمتر برف اومده و همه جا خیلی قشنگ شده و من خیلی دوست داشتم مثل سال های پیش برف بازی کنم ولی هم سرمای شدیدی خوردم و هم تنهایی حوصله بازی نداشتم پس در نتیجه منصرف شدم. انگار هر چه بزرگتر می شویم از هم دورتر می شویم و آرزوهایمان را نیز فراموش می کنیم.