در ساحل رودخانه پیدرا نشستم و گریه کردم

امروز برای چهارمین بار کتاب رودخانه پیدرا نوشته پائولو کوئیلو رو خوندم.

از خوندنش خسته نمیشم و هر بار که این کتاب رو میخونم وادارم می کنه به زندگیم فکر کنم. هر بار که میخونم یک مفهوم جدید رو توش پیدا می کنم و همیشه از خوندن خط به خطش لذت میبرم. همشیه با اینکه هیچ چیز مأیوس کننده ای نداره آخرش اشک میریزم.

·سعی کن فقط زندگی کنی، به خاطر آوردن "سهم" پیرهاست.

·بدبخت کسی است که از خطر کردن می ترسد. او هرگز سرخورده نمی­شود. ناامید نمی­شود و مانند کسی که در جست و جوی تحقق رویاهایش زندگی می­کند رنج نخواهد کشید. اما هنگامی که به گذشته نگاه می­کند (چون ما همواره به جایی می­رسیم که به گذشته نگاه کنیم) قلبش به او خواهد گفت: با معجره هایی که خداوند در مسیر تو قرار داده بود چه کردی؟ بااستعدادهایی خداوند در درون تو به ودیعه گذاشته بود چه کردی؟ آنها را در اعماق چاله ای خاک کردی چون می ترسیدی که از دستشان بدهی؟ و حالا آنچه برایت باقی مانده اینست: اطمینان به اینکه زندگیت را از دست داده ای.

·من نمی دانم ترس های او کدام ترس ها هستند اما ترس های خودم را میشناسم. نیازی به ترس های جدیدتر ندارم مال خودم کافی هستند.

·این دیوانگان بودند که عشق را کشف کردند.

این جمله ها از همین کتاب بودند و جمله های زیادی توی کتاب هستند که الهام بخش هستند ولی باید با اصل داستان درکشون کرد.

و همش فکر می کنم چرا چاپ کتاب های پائولو کوئیلو اینجا ممنوع شد!!!

نظرات 9 + ارسال نظر
باباشاه چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:09 ق.ظ

سلام نوشین

خوب بود ولی چی بود نفهمیدم....

خوشحالم که اولین نظر رو من دادم

سلام باباشاه
از تو انتظلر همچین حرفی ندارم
توقع درک بالاتری ازت دارم!!!
یکم فکرکن!
البته شاید باید کتاب رو بخونی
خوشحالم که خوشحالی!!

مینو چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:56 ب.ظ

این کتاب ها ممنوع می شن برای اینکه نتونیم فکر کنیم. فکر کردن هم از مون می خوان بگیرن. خیلی وقته

زیتون(روان شناسی ازدواج ) پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:10 ق.ظ http://zatun2000.persianblog.ir

اززیتون خبری که اخبارسایت میرحسین-کلمه -رابروزمیکند ولینک است بازدیدکنیداگرپیگیراخبارهستید

فانوس سرخ جوشقان جمعه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:48 ق.ظ http://Fanous-e-josheghan.mihanblog.com

به شاهنامه فردوسی و آثار فاخر ادبیات ایران رحم نکردند به نویسندگان دگراندیش غرب رحم کنند!فاشیسم که شاخ و دم ندارد ـ منتظر انتقادات و نظرات سازنده شما می باشیم

جزیره ماداکتو دوشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:47 ب.ظ http://www.jazirehmadakto.blogfa.com

سلام نوشین
تو که گفتی آپیدی....
پس کووووو
اینو که من خونده بودم
فقط نظری نداشتم که بدم
ولی بازم ممنون که سالی یه بار سر میزنی
راستی بابت پیشنهادت هم باید بگم دمت چیییززز
با بای

جزیره ماداکتو سه‌شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:06 ب.ظ http://jazirehmadakto.blogfa.com

نه بخخدداااااا

ژوکر جمعه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:06 ق.ظ http://jokerthoughts.blogspot.com/

یادمه 5-6 سال پیش که این کتاب رو خوندم خیلی خوشم اومد، بیشتر هم از این نظر برام جالب بود که یک مرد انقدر خوب تونسته از زبون یه زن بنویسه با بیان جزییات احساساتش. احساس میکردم تا حالا به این قضیه دقت نکرده بودم

راستش رو بخوای من هم اولین بار که این کتاب رو خوندم این نکته خیلی جلب توجه کرد برام که چطور ی مرد اینقدر روان و قابل درک از زبان یک زن نوشته گاهی حس می کردم پیلار خوده من هستم!

Behnam شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:35 ب.ظ http://farhadi.blogsky.com

سلام خانم نجفی

خوشحالم از این که دوستان اهل کتاب هستند

موفق و پیروز باشید

sina یکشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:37 ب.ظ

salam nooshin jan man fekr mikonam hame bayad ghadre lahaze lahzeye in zendegie por farazo nashibe khodemoono bedoonim ta vaghti zaman oono azamoon gereft narahat nashim paoolo kolio ham hamino azamoon mikhad felan bedrood ta bad

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد