آدم برفی، دوست من

Click for Full Size View

متن امروزم را تصمیم دارم کمی ادبی بنویسم:

مسیحیان دوست دارند که شب کریسمس برف ببارد و این دقیقا ارزویی است که من شب های یلدا به آن می اندیشم. امسال اب و هوای شهر من (همدان) با سال های دیگر کمی متفاوت.سال های قبل از اواخر پاییز باران های فصلی تمام می شدند برف همه جا را سفید پوش می کرد. اما امسال تا اواخر اذر برف چندانی نبارید، حتی در شب یلدا که من انقدر منتظرش بودم. و حالا امروز 16 دی که 16 روز از شب چله می گذرد آسمان تلافی تمامی چشم انتظاری هایم را دراورد برف سنگین حتی باعث تعطیلی دبیرستان ها (امری که من در سه سال دبیرستان با ان مواجه نشدم) نیز شد.

خلاصه اینکه همدان نزدیک 70 سانتیمتر برف اومده و همه جا خیلی قشنگ شده و من خیلی دوست داشتم مثل سال های پیش برف بازی کنم ولی هم سرمای شدیدی خوردم و هم تنهایی حوصله بازی نداشتم پس در نتیجه منصرف شدم. انگار هر چه بزرگتر می شویم از هم دورتر می شویم و آرزوهایمان را نیز فراموش می کنیم.

یادم هست سال اول دبیرستان تقریبا سه سال پیش برف سنگینی بارید و من مدرسه بودن و با سه تا از دوستانم تو حیاط مدرسه یک آدم برفی درست کردیم بقیه بچه ها ما را مسخره کردند. ولی ما با بی اعتنایی کار خودمان را ادامه دادیم.(بنا به گفته ی خواهر عزیزم مهرنوش سعی می کنم از واژه هایی که در گفت و گوهای عامیانه استفاده می کنیم استفاده نکنم،کار سختی گاهی دستور زبان جمله ها بهم میریزه ببخشید اگه یه خورده جمله هام ایراد داره!!!) و من از همه خوشحال تر بودم چون برای اولین بار بعد از سه سال دوستی با این سه نفر(با هر سه تو راهنمایی هم هم کلاسی بودم) حس کردم یک نقطه ی اشتراک با آن ها دارم و آن چیزی نبود جز ایده ساخت آدم برفی. دلم می خواهد یا در واقع بهترست بگویم :آدم برفی: نقطه تعامل آدمها!!!!
نظرات 2 + ارسال نظر
پرستو دوشنبه 17 دی‌ماه سال 1386 ساعت 01:40 ب.ظ

منو یاد زمانی انداختی که به سن تو بودم و به همین چیز ها فکر می کردم.آره منم منتظر برف بودم درست مثل تو.و هنوز هم هستم

مهردخت دوشنبه 17 دی‌ماه سال 1386 ساعت 02:08 ب.ظ

عکس محلمونه نه؟ اگه بدونی چقد دلم تنگ شده....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد